جدول جو
جدول جو

معنی تاشکوه بالا - جستجوی لغت در جدول جو

تاشکوه بالا
دهی از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 1500گزی جنوب المده در کنار شوسۀ المده به گلندرود است، دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی است و دارای 600 تن سکنه میباشد و آب آن از رود خانه کچ رود و محصولش برنج است و شغل اهالی آن زراعت است و بعضی هم در المده بکسب اشتغال دارند، اکثر سکنۀ آنجا در تابستان به ییلاق کالج میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ کَ وَ رِ)
نام یکی از دهستانهای بخش رودسر شهرستان لاهیجان است. چون بین بالا اشکور و اشکور پائین واقع شده، اشکور وسطی نیز نامیده میشود. این دهستان در قسمت جنوب بخش رودسر و شمال رود خانه پلرود و دامنۀ جنوبی کوه مهم سمام واقع شده است. اولین آبادی دهستان لیماگوابر نزدیک سی پل و آخرین آبادی آن گیری نزدیک دهنۀ بالا اشکور است. راههای دهستان صعب العبور و هوای آن سردسیر است. آب آن ازچشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات دیمی، ارزن، فندق، گردو و مختصر صیفی کاری است. این دهستان از 53 آبادی بزرگ و کوچک کوهستانی تشکیل شده و جمع نفوس آن در حدود 7 هزار تن است. شغل عمده اهالی زراعت است و اغلب به کارهای فنی، نجاری، آهنگری، خیاطی اشتغال دارند و زمستانها در مناطق گیلان و مازندران مشغول کسب می باشند و تابستان به محل خود بازمیگردند و هر خانوار چند رأس گاو و گوسفند نیز دارد. زراعت فندق در سالهای اخیر رو به افزایش است و پیش بینی میشود که در آتیه یکی از منابع ثروتی دهستان شود. این دهستان فاقد دبستان، بهداری، پاسگاه ژاندارمری و راه شوسه است. راه دهستان به گیلان از طریق سی پل و رحیم آباد است که در طول رود خانه پلرود واقع شده و صعب العبور است. صنایع دستی زنان دهستان اکثر شال پشمی و کرباس بافی است. مالکین اشکورات تابستان با عائله برای استفاده از هوای خوب و جمعآوری محصول تابستان در اشکور ساکن هستند. گله دارهای دهستانهای پلرود، سیاهکل رود اوشیان برای استفاده از مراتع ییلاقی در حدود پنج ماه به اشکورات می آیند و مراتع را از صاحبان آن اجاره میکنند و پس از تعلیف احشام و اغنام به محل قشلاقی خود بازمیگردند. قراء مهم اشکور سفلی عبارت است از: لیاسی که مرکز سکونت مالکین عمده اشکور وسطی است، کاکرود، ولنی، جیرده، وپشتکی، گیری، لیما، رودبارک. مالکین عمده دهستان زمستان در قراء سیاهکل رود ساکن هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) : و از جوانب دیلمان و اشکور و طارم و خرکام کوتوالان بیامدند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به نزهه القلوب مقالۀ ثالثه ص 60 شود، اسبی بود که دست راست و پای چپ او سفید باشد. (برهان) (هفت قلزم) (غیاث) ، دوائی است که آب برگ آن سفیدی چشم را زایل کند و بعربی آنرا عوسج گویند. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). و رجوع به اشکیل چشم شود
لغت نامه دهخدا